دختر گلم روز چهارشنبه یعنی 18 دی بود که شما خیلی خرابکاری کردی و صبح نشد با بابا ببریمت حموم.منم دیدم هم وقت حمومته هم الان کثیف شدی گفتم ولش کن آخرش که چی باید بالاخره خودم تنهایی ببرمت حموم!!! خلاصه اینکه رفتم و آب رو باز کردم تا حموم گرم بشه.تو هم که حسابی خوشحال میشی وقتی که لباساتو در میارم و کلی ذوق کردی خلاصه رفتیم و همه چیز خوب پیشرفت تا اینکه وقتی میخواستم حوله رو تنت کنم از دستم افتاد توی وان آب و خیسه خیس شد!!! تشک تعویضت رو برده بودم احیانا که اگه یه وقت خواستمت یه لحظه بزارمت رو زمین بشه.بدو بدو رفتم حوله دیگه ات رو آوردم و تنت کردم و آرودمت بیرون وقتی هم که سرگرم پوشوندن لباست بودم بالشتم افتاده بود دقیقا جلوی بخار...